Static Hamony.

هارمونی و ملودی جزو جدایی ناپذیر موسیقی هستند، هرقدر هم که بخواهیم با بزرگ جلوه دادن یکی دیگری را کوچک کنیم، یا با استفاده از قوت یکی احساس خطا در دیگری را کاهش دهیم به ناچار مجبور هستیم به موسیقی از هر دو زاویه نگاه کنیم. در طول تاریخ موسیقی ارزش هارمونی و ملودی بارها تغییر کرده و به نظر اینگونه میرسد که با گذشت زمان به ارزشهای هارمونی اضافه شده است. اما در روند تکاملی هارمونی، می توان به دو مقطع کلی اشاره کرد یکی زمانی که آهنگسازان از هارمونی Static استفاده می کردند و دیگری زمانی که استفاده از هارمونی Dynamic معمول شد. در این مطلب سعی خواهیم کرد مفهوم هارمونی استاتیک را با چند مثال توضیح دهیم و بزودی مفهوم هارمونی دینامیک.

 
به قسمتهایی از موومان دوم کنسرتو شماره دو براندبورگ از باخ توجه کنید. پیچیدگی حرکت ملودی بوضوح مشاهده می شود و نشان از قدرت باخ – و اصولا" سبک موسیقی باروک – در نوشتن ملودی های پیچیده می باشد. همچنین پلی فونیک بودن موسیقی در آن مشاهده می شود اما علاوه بر اینها آنچه در نگاه اول می تواند توجه ما را بخود جلب کند این هست که در تمام طول این دو میزان هارمونی روی فا ماژور ماندگار است. برای اینکار کافی است توجه کنید که اقلا" در ابتدای هر یک از چهار ضرب این دو میزان هارمونی موسیقی بطور مشخص فا ماژور میباشد. ناگفته نماند که تمام کارهای باخ اینگونه نیست و اصلا" هدف این نیست که ثابت کنیم کارهای باخ از لحاظ هارمونی ساده هستند، بلکه اصولا" پیدا کردن نمونه هایی از اینگونه در آثار باروک راحتتر میباشد.


Beethoven, Sonat Op2, #2, Allegro
هفت میزان اول آلگرو، اپوس دوم، شماره دو از بتهوون
به اینگونه کارها، موسیقی با هارمونی استاتیک (Static Harmony) هم گفته میشود. اساس یک موسیقی با هارمونی Static در آن است که همواره تمرکز و تکیه بر آکورد تونیک هست حتی اگر حرکتی به درجه دیگر شود به تونیک بازگشت میشود و سپس، از طریق آن به سایر درجات احتمالی حرکت میشود. (واگنر در یکی از کارهای خود بنام "Rhinegold" در حدود 136 میزان هارمونی را روی Eb ماژور نگاه داشت!) نوعا" حرکت های هارمونیک در این نوع از موسیقی بصورت I-V-I می باشد. به مثال آورده شده از بتهوون توجه کنید و ببینید که هارمونی چگونه بصورت حرکت متوالی I-V-I پیش میرود. این هارمونی نیز Static نامیده میشود، این حرکت رفت و برگشت بین تونیک و دومینانت در موسیقی کلاسیک بسیار زیاد دیده میشود.

Schubert, Winterreise song cycle
هارمونی استاتیک در یکی از کارهای شوبرت
تقریبا" از اوایل قرن نوزدهم بود که استفاده از آکورد های درجه II و IV بسیار رایج شد و اما آهنگسازان باز احتیات را رعایت میکردند و پس از استفاده از این آکوردها اغلب فورا" به تونیک بازمی گشتند. به نمونه ای از یکی از ترانه های شوبرت توجه کنید و ببینید که هارمونی چگونه از درجه I به درجه II می رود سپس به درجه I بازمیگردد، به درجه پنج می رود و در انتها به درجه I باز میگردد. همانطور که مشاهده می کنید در این حالت نیز هارمونی بصورت رفت و برگشت بین درجه I و سایر درجات می باشد، لذا نوعی حالت سکون در آن مشاهده می شود و بسیار این حرکت های هارمونیک را progression نمی دانند و به آن oscillation می گویند. هارمونی استاتیک بسادگی بطور مدام تونیک را به شنونده تحمیل میکند و احتمال خطای تشخییص تونالیته را از شنونده میگیرد.

حرکت بخش ها در هارمونی چند بخشی.

در این مطلب به تشریح گونه های مختلف حرکت بخش ها می پردازیم، دقت کنید که هدف از بررسی این حرکت ها ارائه باید ها و نباید ها برای تدوین بخش های چهارصدایی هنگام تعویض هارمونی یا وصل آکوردها می باشد، ابتدا حرکت های غیر مستقیم. اولین حرکت غیرمستقیم حرکت معکوس یا Contrary Motion است که در آنها دو بخش مجاور بصورت معکوس هم حرکت می کنند. یعنی چنانچه یک بخش بالا برود بخش دیگر پایین خواهد آمد و برعکس، به این شکل توجه کنید.

Oblique Motion
دو نمونه از حرکت مایل
حرکت بعدی حرکتی است که در آن یک بخش ثابت مانده و بخش دیگر حرکت می کند به این نوع از حرکت دو بخش مجاور حرکت مایل یاOblique Motion گفته می شود. به این شکل نگاه کنید در میزان اول بخش بالایی ثابت مانده و بخش پایینی حرکت کرده است. در میزان دوم نیز عینا" همین حالت می باشد اما نت بخش ثابت بجای امتداد یافتن (پدال شدن) دوباره تکرار شده است. ثابت بودن یا تکرار یک بخش کافی است تا حرکت را مایل بنامیم به شکل نگاه کنید.

Similar Motion
دو نمونه از حرکت موازی
حرکت های مستقیم آنهایی هستند که دو بخش بصورت هم جهت حرکت می کنند که خود به دو قسمت تقسیم می شوند یکی موازی (Parallel Motion) و یکی مشابه (Similar Motion). در حرکت موازی دو بخش علاوه بر آنکه در یک سمت حرکت می کنند فاصله موسیقی خود – بدون توجه به کیفیت فاصله - را نیز حفظ می کنند به این شکل دقت کنید. در حالی که در حرکت مشابه کافی است دو بخش فقط و فقط به یک سمت حرکت داشته باشند هردو بالا یا پایین، لزومی به حفظ فاصله نیست. همچنین دقت کنید با توجه به آنچه گفتیم حرکت از سوم بزرگ به سوم کوچک در شکل یک حرکت موازی است.

Similar Motion
دو نمونه از حرکت مشابه
تجربه و زیبایی شناسی نشان می دهد که برای دو بخش مجاور ترجیح بر آن است که حرکت ها مستقیم نداشته باشند. به عبارتی زیباتر آن است که حتی المقدور از دو نوع حرکت غیر مستقیم یعنی معکوس یا مایل برای بخش های مجاور استفاده کنیم. در ارتباط با حرکت بخش ها به غیر از موردی که اشاره شد یک سری قوانین و موارد استثنا وجود دارد که بزودی به آن موارد خواهیم پرداخت.

و در پایان این مطلب اینکه بسیاری از دوستان که در سبکهای موسیقی امروزی کار میکنند اغلب اینگونه فکر میکنند قوانینی را که در مباحث هارمونی چهاربخشی توضیح داده می شود کاربرد خاصی در موسیقی پاپ، راک، Jazz و ... ندارد اما بزودی به شما نشان خواهیم داد چگونه از همین قوانین به ظاهر نا مانوس می توان در تنظیم کارهای امروزی استفاده کرد.

جادوگر پیانو.

ری اسپنسر (Ray Spencer) در زندگینامه اش اشاره کرده که آرت تاتوم به طور غریزی با موسیقی خود را تهذیب میکرده و قطعاتی به یاد ماندنی از خود به جای گذاشته که نیازی به قضاوت در مورد آنها نیست.

استعداد او در موسیقی به وی این اجازه را داد تا در حرفه خودش به میزان زیادی رشد فزاینده داشته باشد و البته این مساله از سرعت گیرایی بالای او درساخت و نواختن قطعات نیز سرچشمه میگرفت.

برای مثال دوره ای که برای گرانز (Norman Granz) در مقام سولو کار تک نوازی می کرد، بالاترین رکورد را طی 2 روز داشت که در مجموع دو روز 69 ترک Track را نواخت! در حالیکه سایرین نیاز به مدت زمان بسیار بیشتری برای اجرای این تعداد قطعه داشتند.

اما در کمال حیرت و نا باوری همگان این ستاره بی نظیر پیانو در 4 نوامبر 1956 به علت بیماری خونی (uremia) در گذشت، در حالیکه تاثیر هنر نوازندگی او به قدری بود که در موسیقی ماندگار شد و هنوز هم ادامه دارد.

نقطه آغازین شیوه نوازندگی آرت تاتوم برگرفته از هنر اصیل فتس والر (Fats Waller) بود، تا جایی که یکبار اظهار داشت: " فتس پله آغازین من بود، جایی که از آنجا آمدم."

از همان ابتدای کار، او تصمیم داشت تا با شکوه تمام قطعاتی متفاوت بسازد و در نواختن پیانو مبدع شیوهای خاص و منحصر به فرد باشد. انگشتان دست چپ او قدرت و استحکام خاصی در هنگام نواختن داشتند، اما او واقعا" به شیوه انفجاری اش در نواختن قطعات پیچیده موزون و نوازندگی تسلسل وار قطعات مشهور بود.

King Crimson
Art tatum
هنگامی که بداهه نوازی میکرد،آنچه او را واقعا" از سایر موزیسین ها متمایز میکرد توانایی خارق العاده اش در زمینه تکنیک موسیقی نشات گرفته از بیزاری او از تصویر سازی های موهوم و محدود کردن بی دلیل موزیسین و عدم خلاقیت بود،که وی را ترغیب به ساختن بداهه هایی بی نظیر و موزون میکرد. اینطور عنوان میشود که آرت حتی قادر بود نتهای خاص فلاش تانک دستشویی را هم از هم تشخیص دهد!!!

شاید بیشترین احترامی که بتوان برای او قائل شد، بابت عقایدش در باره موزیسینهای هم رده و رفقایش باشد. همچنین باید اضافه کرد که آرت تاثیر شگرفی روی نوازندگانی چون باد پاول (Bud Powell)، هربی هانکوک (Herbie Hancock) و حتی غیر پیانیستهایی مثل چارلی پارکر (Charlie Parker) و جان کولترین (John Coltrane) داشت.

بسیاری میگویند که او انقلابی در جاز پدید آورد. هنگامی که اسکار پیترسون (Oscar Peterson) برای اولین بار نواختن پیانو او را شنید ابتدا فکر کرد که دو مغر هم زمان مشغول نواختن هستند و آرت را به عنوان بهترین نوازنده جاز همه دورانها خطاب کرد!

نوشته هایی وجود دارد که اثبات میکند ولادیمیر هوروویتز (Vladimir Horowitz) "پیانیست سبک کلاسیک" به جادوی پیانوی تاتوم احترام ویژه ای می گذاشته و هنگام شنیدن قطعات او اشک می ریخته است!

به شکل مناسب و اصولی مهمترین عامل موفقیت و قدرت تاتوم را باید تاثیر زودهنگام و عمیق فاتس والر روی ذهن او در زمان کودکی دانست. یکبار در سال 1938 تاتوم در یک کلوبی به اجرای زنده والر گوش میداد، در آن جا والر به مخاطبانش گفت: "من فقط پیانو مینوازم، اما امشب خدا در خانه های ماست"